نویسندهای که بهرهگیریاش از علوم حوزوی و نگاه تحقیقی و پژوهشیاش در حوزه تعلیم و تربیت سبب شده بتواند جا پای درستی را روی لبه تیز نوشتن کتاب داستانی دینی برای کودکان و نوجوانان انتخاب کند و آنقدر درست پیش برود و خودش را در این عرصه ثابت کند که حال بتوان نظرش را به عنوان یک کارشناس خبره در این حوزه جویا شد. نویسنده کتاب «محمد(ص) مثل گل بود» که کتابش به زبانهای گوناگون ترجمه و قصه شبانه کودکان مسلمان در اقصی نقاط عالم شده، مثل همان سه سالی که در مرکز فرهنگ و معارف قرآن به سؤالات کتبی دانشآموزان با حوصله پاسخ میداد، با حوصله پای صحبتهای ما مینشیند و به پرسشهایمان پاسخ میدهد.
فرا رسیدن ایام اربعین حسینی، پویشهای متعدد کتابخوانی که این ایام به راه افتاده و چالش پیوند دادن کودکان و نوجوانان با معارف حسینی بهوسیله کتاب در این ایام سبب شد سراغ او برویم و از او در خصوص تجربههایش و این مسئله بپرسیم که چگونه باید میان تخیل و مستندات تاریخی برای تولید داستان دینی بهویژه برای کودکان پیوند برقرار کرد.
ابهری در این گفتوگو کتاب «دیدی گفتم» به نویسندگی و تصویرگری کلر ژوبرت را که انتشارات بهنشر به چاپ رسانده، نمونه خوبی از کتابهای دینی داستانی ویژه کودکان معرفی میکند که با زبانی ساده برای گروه سنی کودک نوشته شده است. گپوگفت ما با این نویسنده را در ادامه از نظر میگذرانید.
نویسندگان در نگارش کتابهای مذهبی برای کودکان چه مواردی را باید در نظر بگیرند؟
کتاب دینی کودک یا ادبیات دینی کودک سه عنصر از جمله ادبیات، دین و کودک را شامل میشود. در این نوع از کتابها نویسندگان باید هم از ادبیاتی ساده، روان و جذاب استفاده کنند، هم موضوعات دینی که قابل استناد است را مورد توجه قرار دهند، همچنین آنها باید نیازهای مذهبی و دینی کودکان را در نگارش کتابهای دینی مدنظر قرار دهند؛ اگر این سه عنصر در کتابها رعایت شود، میتوانیم ادعا کنیم برای گروه سنی کودک مناسب است.
برای برخورداری کتابها از این سه عنصری که اشاره کردید، نویسندگان تحقیق و پژوهشی پیش از نگارش آثار خود انجام میدهند؟
قاعده این است نویسندگان بررسی و تحقیق کنند یا اگر توانایی ندارند مشاور دینی در کنارشان باشد. موضوعات دینی نیازمند پرداخت واقعی و تاریخی است؛ متأسفانه برخی، مطالبی که به ائمه(ع) نسبت میدهند را تخیل میکنند در حالی که باید مرز میان واقعیت و تخیل در کتابهای دینی کودکان مشخص باشد، بسیاری از نویسندگان نیز در آثار خود این مرز را مشخص کردهاند.
پیش از این گفته بودید « نویسندهای که با کودکان در گفتوگو باشد به نتایج خوبی میرسد و از همان دریافتها میتواند برای نوشتههایش استفاده کند. وقتی برای بچه مطلبی را بیان میکنیم یا داستانی میخوانیم، متوجه میشویم بچه ارتباط برقرار کرده یا نه و اینکه چه سؤالاتی در ذهن او است. بدین ترتیب کتابی که نوشته میشود مفید و مؤثر خواهد بود زیرا مخاطب با آن ارتباط برقرار میکند. نویسندهای که با مخاطب خود در ارتباط نباشد بدون توجه به نیازهای مخاطب اثر تولید میکند و چنین اثری کاربردی نخواهد بود»؛ فارغ از این بحثهای روانشناسی، چه موضوعاتی میتواند دستمایه تولید ادبیات برای کودکان قرار گیرد که هم جذاب باشد هم آموزههای دینی را در آنها نهادینه کند؟
پیش از نوشتن از دین و مذهب برای بچهها باید به علاقهمندی آنها توجه کنیم؛ مثل اینکه دقت میکنیم غذای موردعلاقه آنها چیست. اگر نویسندهای موضوع موردعلاقه بچهها را انتخاب کند آنگاه میتواند خوب بنویسد اما وقتی موضوع، مورد علاقه بچهها نباشد هر قدر هم متن کودکانه و به فانتزی ذهنیشان نزدیک باشد، برایشان جذاب نخواهد بود.
مشکل ما در نوشتنهای مذهبی برای کودک و نوجوان آن است که موضوعات دلچسب آنها را انتخاب نمیکنیم. البته گاه موضوعات، خوب است اما نویسندگان طوری نمینویسند که بچهها لذت ببرند. ادبیات سنگین، صمیمیت نداشتن، تشریحات و تفصیلات سنگین، رعایت نکردن کوتاهی جملات و پاراگرافها موجب دلزدگی مخاطب کودک و نوجوان میشود.
از کتابهایی که مرز میان واقعیت و تخیل را رعایت کردهاند میتوانید مثال بزنید و درباره ویژگیهایشان بگویید؟
یکی از کتابهای خوب در این زمینه «دیدی گفتم» است که کلر ژوبرت آن را نوشته و تصویرگریاش را انجام داده است، این کتاب امسال توسط انتشارات بهنشر آستان قدس رضوی به چاپ رسیده است. در این کتاب، داستان توسط درختی به نام نخلی خانم روایت میشود، گنجشکی دوست این درخت است، پس از رحلت امام صادق(ع)، امام کاظم(ع) در آن زمان فرزندی ندارند، در این کتاب اینطور روایت میشود که گنجشک نگران این است چون امام کاظم(ع) فرزندی ندارند نسل ائمه اطهار(ع) چه میشود. زمانی که حدود ۱۶ روز به میلاد امام رضا(ع) است، گنجشک نگرانی خود را به نخلی خانم اعلام میکند و این درخت نیز در پاسخ به دوستش گنجشک میگوید نگران نباش، خدا پسری به امام کاظم(ع) میدهد به نام علی(ع) و منظورش امام رضا(ع) است.
نویسنده در این داستان قسمتی را که به درخت و گنجشک توانایی گفتوگو بخشیده و آنها با هم صحبت میکنند براساس تخیل خود نوشته، اما جایی که درباره تولد امام رضا(ع) بیان کرده، کاملاً منطبق بر واقعیت و تاریخ است، زیرا علائم امامت در کتاب «عیوناخبارالرضا» به نویسندگی شیخ صدوق با موضوع امام رضا(ع) بیان شده و مشخص است نویسنده برای نگارش کتاب خود، «عیون اخبارالرضا» را مطالعه و در این باره تحقیق و پژوهش کرده است.
بنابراین نویسنده برای نگارش کتاب «دیدی گفتم» از خودش نکتهای اضافه نمیکند و بخش تاریخ و واقعیتهای تاریخی از تخیل کاملاً تفکیک شده، همچنین، فضاسازی ادبی رعایت شده و توانسته کودک را به سوی خود جذب کند.
تا چه اندازه کتابهای دینی کودکان مورد استقبال این گروه سنی قرار میگیرد؟
اگر عناصری که اشاره کردم در این نوع از کتابها رعایت شود، نه تنها مورد استقبال کودکان قرار میگیرد بلکه با آثار دیگر نیز رقابت میکند.
به نظر شما برگزاری مسابقات کتابخوانی تا چه اندازه میتواند هم کتابهای دینی کودکان را به جامعه هدف معرفی کند هم سبب ارتقای سرانه مطالعه شود؟
هر چه در فضا، عطر کتاب بیشتری بپاشیم، انگیزه نیز بیشتر میشود، برگزاری چنین مسابقاتی که درست مانند کتابخوانی است و انجام کارهای سادهای مانند قرار دادن کتابها در دسترس و مقابل دید افراد بهویژه کودکان در منزل، مدرسه یا مغازه میتواند سبب این عطرافشانی شود.
خبرنگار: مهــــدیه قمـــری
نظر شما